معنی سازمان بینالمللی کار
حل جدول
برنده نوبل صلح در سال 1969 میلادی
سازمان جهانی کار
فایو
عفو بینالمللی
برنده نوبل صلح در سال 1977 میلادی
سازمان
معادل فارسی ارگانیزاسیون
اداره، بنگاه، تشکیلات، موسسه
لغت نامه دهخدا
سازمان. (اِمص، اِ مرکب) تشکیلات. حالت قسمتهائی که واحد و مجموعی را برای انجام فعالیتهای خاصی تشکیل میدهند. چون: سازمان حکومتی.سازمان نظامی. سازمان برنامه ٔ هفت ساله. سازمان جوانان شیر و خورشید سرخ ایران. سازمان دفاعی. سازمان ملل متحد. سازمان بین المللی کار. سازمان خواربار و کشاورزی. سازمان تربیتی و علمی و فرهنگی. سازمان جهانی بهداشت. سازمان هواپیمائی کشوری بین المللی. سازمان جهانی هواشناسی. سازمانهای اداری. سازمانهای ملی.
سازمان دادن
سازمان دادن. [دَ] (مص مرکب) تشکیل سازمان. ترتیب و تنظیم سازمان.
فرهنگ عمید
مجموع کارمندان، دستگاهها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظموترتیب انجام بدهند، تشکیلات،
طرز ساخت،
نظموترتیب،
* سازمان دادن: (مصدر متعدی) نظموترتیب دادن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه، نظم و ترتیب، سروسامان، مجموعه کارمندان، پرسنل، نامه
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
نهاد
فرهنگ معین
مجموعه شعب و کارمندان یک اداره یا مؤسسه، تشکیلات، مجموعه هدف مندی که پیرو یک نظام است، ساختار. [خوانش: (زْ) (اِمر.)]
فارسی به عربی
بناء تحتی، کائن حی، منظمه
معادل ابجد
583